یاد دارم روزگار سرد سرد
دوره گردی توی کوچه داد می زد
دوره گردم کهنه قالی می خرم
دست دوم جنس عالی می خرم
کاسه و ظرف سفالی می خرم
گرنداری کوزه خالی می خرم
اشک در چشمان بابا حلقه بست
عاقبت آهی کشید بغضش شکست
اول ماه است و نان در سفره نیست
ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟
بوی نان تازه هوشم برده بود
اتفاقا مادرم هم روزه بود
ناگهان خواهرم بی روسری بیرون دوید
گفت: آقا سفره خالی می خرید؟
81955 بازدید
9 بازدید امروز
6 بازدید دیروز
176 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian